چند هفته‌ اول بازداشت بچه‌ها، زمانی که نوید در آگاهی بود، وقتی بعد مدتها چند ثانیه توانستیم جلو در آگاهی او را ببینیم، متوجه شدیم سر و بدن نوید به شدت ورم کرده و به شدت چاق شده بود یا بهتر بگویم باد کرده بود. آن هم در حالی که همه میدانیم در آگاهی غذای خیلی کمی میدهند.

برادرهایم در مدتی که زندان بودند، جداگانه نگهداری میشدند و نزدیک به دو سال بعد از آن روز، بلاخره روزی، هر سه نفر به سلول‌های جداگانه‌ی انفرادی منتقل شدند که این سلولها به هم چسبیده بودن و میتوانستند صدای هم را بشنوند.

وحید آنجا از نوید پرسیده بود؛ دلیل آن ورم چه بوده؟ نوید گفته بود که روزهای اول بازجویی، بازجوها به اجبار مدام به او چای میدادند و این چایی‌ها باعث میشد شکلی از توهم سراغ او بیاید و ورم کند و بعدها که آن روند قطع شد ورم نوید هم تمام شد.

این پست دارای یک دیدگاه است

  1. یک مادر

    بی گناه اعدامش کردن داعشی های جمهوری اسلامی

پاسخ دادن به یک مادر لغو پاسخ