گاهی طبیعت، ناخواسته، حافظهی یک جامعه میشود؛ حافظهای که سکوتش از هر روایت بلندتر است. آنچه در سنندج سال ۱۴۰۱ و سالهای پیشتر رخ داد، بخشی از تجربهی جمعی مردمی است که با ترس، امید و مقاومت درهم آمیختهاند. ماجرای سد کرج و پیداشدن پیکرهای فراموششده فقط یادآور این پرسش است: اگر روزی آبها و خاک کردستان زبان باز کنند، چه روایتهایی از دل خود بیرون خواهند آورد؟ روایتهایی درباره رنجی که سالها دیده نشده است. شما اگر جای طبیعت بودید، چه می گفتید؟