وقتی تَرکه میخوری، تو از آزادی پُری
سال پیش، همین ساعت؛ حدود ۴۰ نفر لباس شخصی به محل سکونتم یورش آوردند و… (مشروح آن بماند برای زمانش)
بالای شش نفرشان با گوشی موبایل از زوایای مختلفِ لحظاتِ بازداشت فیلمبرداری میکردند و فضا بیاندازه ملتهب بود. از قضا فیلمها (به جهت جنسِ رویارویی متهم با آنان) به درد نخورد و مجبور به گرفتن و انتشار عکس (اسکرین شات) از روی ویدیوها شدند تا مضمون و ممزوجِ صدا و تصویر، در اذهان نتیجهای وارونه ندهد و…
روز دوم (سرِ شب) در بازگشت از دادسر (توسط سربازِ جوانمردی که مسئول بردن و آوردن متهم بود و همدستبند بودیم) در خلال مسیر یکی از عکسها را دیدم و چشمانم بیدریغ از شادی برق زد. چراکه زیباترین تصویر خودم را نظارهگر بودم.
قابی سراسر زن، زندگی و آزادی.