«در حالی که حالم تا ابد برای نیکای مظلومم بد است، در حالی که در تلاشم بتوانم بلاهایی که بر سر خودم و فرزندانم آوردند و آن همه جنایت را لحظه ای (نه در قلب و روح و جان سوخته ام) بلکه اگر شده حتی لحظه ای در ظاهر به فراموشی بسپارم خبر میرسد که آیدا را به جرم نداشتن یک شال مسخره بر سرش دستگیر کرده اند و به زندان برده اند. هنگام دستگیری در حالی که با خشونت و وحشیگری که حتی از وحوش هم سر نمیزند او را کشان کشان روی آسفالت می کشیده اند آیدای بیچاره فریاد میزده چه از جان ما میخواهید خواهرم نیکا را که کشتید زندگیمان را سیاه و تباه کردید دیگر چه میخواهید؟ یکی از آنها در حالی که آیدا را با ضرب و زور داخل ون کرده اند به صورتش چنگ میزند و به نیکا اهانت و فحاشی میکند
هرزه ای کثیف، فاسد، حقیر، بی شرف، متعفن، منفور، پلید، مضر و مجرم که مایه ننگ بشریت و ایران و ایرانیست
جنایتکاران و رسوایان در جمهوری شیطانی مال مردم را به هر طریق ممکن می دزدند