صادق زیباکلام
🔻از ابتدای سال تحصیلی امسال برای چندین کار مجبور بودم به دانشگاه بروم. احوالپرسی از دکتر «ابراهیم متقی»، رئیس دانشکدۀ حقوق، که باهم دوستی سی‌ساله داریم و زونا سختی گرفته بود و خوب شد. کار دیگرم، دیدن دکتر «محمدمهدی اسماعیلی»، وزیر ارشاد بود به‌منظور پی‌گیری صدور مجوز کتاب جدیدم (آخرش چی می‌شه؟ و چرا شما رو نمی‌گیرن؟). با دکتر اسماعیلی در دانشکده هم‌گروه هستیم یا بودم، چون الان که دیگر بیرونم کردند. اختلافات سیاسی‌مان به‌کنار، دکتر اسماعیلی انصافاً آدم بامرامی هست؛ انگار نه انگار که وزیر هست. کار بعدی‌ام دیدن آقای دکتر «حسین دهباشی» بود برای برنامه‌ریزی کلاس جدیدمان در «کافه‌تاریخ»، که «بررسی نقش آمریکایی‌ها در جریان سقوط محمدرضاشاه پهلوی» است؛ و بالأخره دیدن خانم «عبادی»، از مسئولین «بیمۀ رازی» برای پیگیری هزینه‌های درمانی خانمم، که بارها خانم عبادی بهم یاد داده‌اند چه‌جوری هزینه‌ها را وارد کنم، اما همیشه اشتباه می‌کنم.

. ورودی‌های دانشگاه از نظر بازرسی و کنترل، بیشتر به «گذرگاه رفح» در نوار غزه شباهت پیدا کرده تا ورود به دانشگاه تهران.

دیدگاهتان را بنویسید