✍️محمدحسین روانبخش
انتخابات، دیگر نه اتفاقی مهم، که کار اضافهای شده که هیچ کارکردی ندارد. این روزها که هم رودربایستی مردم با حکومت پایان یافته و هم مخفیکاری حکومت با مردم، واقعا فلسفهی برگزاری انتخابات معلوم نیست: مردم که قدرت تشخیص ندارند و رای دادن یا ندادنشان چیزی را عوض نمیکند، گزینههای انتخابشان هم چنان محدود است که اصولا عنوان انتخاب را نمیتوان برایش به کار برد. از آن طرف خواستههای مردم هم به چیزهایی رسیده که اصولا قابل شنیدن نیست و حتی نمیتوان مثل به شکلی مبهم و رقیق آنها را در شعارهای انتخاباتی گنجاند تا تنور را گرم کرد. نه کاندیداها دیگر حرفی برای عامه مردم دارند و نه مردم گوش مجانی برای کاندیداها…در واقع مردم از مرزی رد شدهاند که انتخابات پشت آن گیر کرده و حکومت هم از طرف دیگری، از مرز رد شده که انتخابات پشت آن قرار دارد.
با این وصف، معلوم است که انتخابات بسیار بیرمقتر از انتخابات دو سال پیش است که ۵۱ درصد در آن شرکت نکردند و ۱۳ درصد آرای اخذشده باطله بود. این چنین است که این روزها با انتشار خبرهایی مثل فعالیت حسن روحانی و لاریجانی، میخواهند به این پیکره در کما رفته، تنفس مصنوعی بدهند و کمی زندهاش کنند؛ اما مگر میشود؟!
اعلام فعالیت امثال روحانی و لاریجانی در رسانههای خاص، در واقع دعوت غیررسمی حاکمیت از آنها برای ورود به انتخابات است؛ اما جواب رسمی آنها به این دعوت غیررسمی نشان میدهد که کار از این داستانها گذشته است: روحانی که از رفراندوم میگوید و لاریجانی به خالصسازی حکومت طعنه میزند! روحانی، لاریجانی و هر که خرده هوشی داشته و اندکی سیاستورزی بلد باشد، میداند که میخواهند بازیچه قرارشان دهند، آن هم در انتخاباتی که برای هیچکس جدی نیست.
انتخابات، بازی تمرینی برای تیمی است که ۲۳ بازیکن دارد: یازده نفر یک طرف زمین میایستند و یازده نفر طرف دیگر و نفر آخر هم داور میشود. بقیه کسانی که وارد میشوند توپجمعکنهای بازی هستند… اما مشکل این است که حتی توپجمعکنها هم کم شدهاند!
با این وصف، احتمالا امثال لاریجانی، به حال و روز خودشان ریشخند میزنند که بعد از آن همه خدمت صادقانه به قدرت، فقط به درد توپجمعکنی میخورند؛ چه دنیای بیوفایی شده!!