فائزه هاشمی که در زندان اوین محبوس است در یادداشتی نوشت: مسمومیت زنجیرهای دختران در مدارس و خوابگاههای دانشجویی در بسیاری از شهرستانها و استانها نزدیک به چهار ماه است که ادامه دارد.
نظریهها و فرضیههای متعددی مطرح است؛ امنیتی بودن موضوع، انتقام از خیزش زنزندگیآزادی، کار لباس شخصیها و آتش به اختیارها، الگوبرداری از جنایات روسیه در چچن، حرام بودن تحصیل دختران، بازگشت به جاهلیت، توهم جوانان و… انکار و تکذیب، تایید دیرهنگام و از سر اجبار، فرافکنی، اقدامات نمایشی و حذف صورت مساله بهجای حل، برخورد با منتشرکنندگان خبر به جای عاملین، جرمانگاری عناوینی برای تخفیف حقیقت، روندی است که هربار تکرار شده است. فراموش نمیکنم که قتلهای محفلی در کرمان، اسیدپاشی به صورت دختران در اصفهان، تعرض به پسربچهها در تهران و اکنون در مشهد، شلیک به هواپیمای اوکراینی، حمله به سفارت انگلستان و عربستان، فاجعه پلاسکو در تهران و متروپل در آبادان، حادثه کشتی سانچی، املاک نجومی و… کم و بیش چنین سرنوشتی پیدا کردند.
قابل باور نیست کسی که ریگی را از آسمان به زیر میکشد. روحالله زم و جمشید شارمهد را از عراق و دبی میآورد..
ادعای هر روزه منهدم کردن گروههای تروریستی و «به خاکمالیدن پوزه ۴۷ سرویس امنیتی» را دارد.. با برخوردهای نامعقول فاجعه مهساها را رقم میزند..
خاموش کردن معترضین و منتقدین را به انجام میرساند.. و بالاخره پشه را در آسمان نعل میزند.. چگونه است که از پسِ این فاجعه عمومی و گسترده برنمیآید؟ آیا دادستان به عنوان مدعیالعموم و حافظ منافع عمومی، دچار ترک فعل نسبت به اجرای ماده ۲۹۰ آیین دادرسی کیفری و مواد ۶۸۷ و ۶۸۸ و ۶۸۹ قانون مجازات اسلامی نیست؟
آیا تهدید بهداشت عمومی و ایجاد ترس و وحشت در جامعه طبق این مواد قانونی مصداق محاربه و تروریسم نیست؟ آیا اهمیت و گستردگی موضوع ایجاب نمیکرد شورای امنیت ملی موضوع را پیگیری کند؟ و بالاخره اینکه آیا سنگ را نبستهایم و سگ را رها کردهایم؟