◀️ زنی در یکی از پارکهای پرتردد تهران درحال نظافت باغچههای اطراف پارک است. کارش که تمام میشود، کنار صندلی مینشیند. به هیچکدام از زنانی که از سرویس بهداشتی استفاده میکنند، نمیگوید که دستمزدی بدهند.
◀️ اگر کسی مایل باشد، پول میدهد. او حدود 9 سال است که کار نظافت دستشوییهای گذری را انجام میدهد. پاهایش را بلند میکند و مشتهای آرام و پیوستهای روی زانوهایش میزند. روی هر زانو توقف میکند و ضربات مشت را محکمتر میزند.
◀️ حالا دستهایش را فشار میدهد. دستدرد دارد و میگوید: «از ساعت شش صبح تا شش شب اینجا داخل این اتاق هستم. خانهام در اسلامشهر است و با وجود اینکه اتوبوس بهسختی پیدا میشود، نباید تأخیر داشته باشم. مسیر زیاد است اما چاره دیگری ندارم. 12 ساعت کار مداوم با مواد شوینده و بهداشتی، وایتکس و جوهرنمک، آب و آبکشی و… شبها نفستنگی دارم
◀️ دیگر در این کار در 53 سالگی پیر شدم. شبها نفستنگی دارم و گاهی فکر میکنم تا چند وقت دیگر توان کار دارم.