✍سعید معدنی
یک نماینده مجلس گزارش تحقیق و تفحص را نمیتواند از رو بخواند. آن یکی با ۵۰ سال سن نام موزهی “لوور” را نشنیده!. اغلب نمایندگان از همین جنس که با رانت نظارت استصوابی به مجلس رفتهاند به وزیری که طرح های شعاری و غیر عملی دارد، و قول میدهد با یک میلیون تومان یک شغل ایجاد کند! رای میدهند. وزیر بعد از چند ماه بدون هیچ توفیقی کنار می رود. همچنین مسئولی را مشاهده می کنیم مفاهیم، واژهها، عبارات و حتی آمار و ارقام را نمیتواند درست تلفظ و بیان کند.
مسئولان در وزارت خارجه در دیدارها و نشستهای بینالمللی زور میزنند به زبان انگلیسی صحبت کنند تا بگویند مثلا ما هم مثل نمایندگان و وزرای سایر کشورها باسوادیم! اما جز آبروریزی عایدی برای ایران ندارند.
عدهای با یک دست کت شلوار شیک، پیراهن دکمه از ته بسته، ریش آنکارد شده و با یک مدرک دکترای بیمایه، به مدد نظارت استصوابی ، نماینده مجلس شده و یا در پشت میز مسئولیتهای مهم نشستهاند و در این شرایط بحران زده کشور کاری از دست شان بر نمیآید. البته فقط این مشکل دولت فعلی نیست، بلکه در دهههای قبل هم مسئولان ناشایست بودند که هم سرمایهها را نابود کردند و هم کشور را به این حال و روز انداختند. ولی این دولت و مجلس دیگر حساب را از دست بردهاند.
کاکیستوکراسی (Kakistocracy) را نالایقسالاری یا ناشایستهسالاری ترجمه کرده اند. “نظام حکومتی است که از سوی بدترین، بیصلاحیتترین، و یا ناراستترین افراد جامعه اداره میشود. این اصطلاح از قرن ۱۷ام ابداع شد، اما بیشتر از اوایل دهه ۲۰ میلادی در نقد حکومت های مختلف در مناطق مختلف جهان استفاده شد.” از مشخصات این شیوه می توان “حاکمیت روابط شخصی در انتصابات و تبعیض و سوء استفاده از مقام را ذکر کرد. در این شیوه افراد دارای قدرت و ثروت بیشتر بنا به روابطی که ایجاد میکنند به مناصب میرسند و نه بنا به صلاحیتهای فردی”
در داستان خانم الناز رکابی در مسابقات سنگ نوردی کرهی جنوبی، فردی افراطی در مقابل حرکت نمادین ایشان، در توئیتر نوشته بود: “اگر نمی توانی حرمت پرچم روی لباست را نگهداری کنار برو بگذار دیگری جای شما برود”. به همین سادگی!. تلقی اینها از تخصص، حرفه ایگری، توانمندی و مهارت در همین حد است. انگار خُم رنگرزی است که یکی دیگه درست کنیم. او فکر میکند ورزشکار با مهارت در سطح ملی و بین المللی، شبیه بلیط فروش شرکت واحد و یا سینماست که اگر نمیتوانی کنار برو یکی دیگه بیاد!. او فکر نمی کند که اگر کسی در ۲۵ – ۳۰ سالگی به اینمقام و موقعیت رسیده از ده سالگی کار کرده و تمام عمر و جوانیاش را در این کار نهاده تا به اینجا رسیده است تا مدالهای رنگارنگ را شکار کند. باور کنید در بسیاری از مناصب و امور مملکتی دقیقا همینطور فکر می کنند.
با همین تفکر وقتی دولتها عوض می شوند به شکل اتوبوسی همهی مدیران هم عوض میشوند. معروف است وقتی مدیر اداره ای عوض می شود لهجهی آن اداره هم تغییر میکند!.
وقتی عادل فردوسی پور با آن همه دانایی و تجربه در تحلیل و گزارش فوتبال، توسط یک مدیر تازهکار به حاشیه رانده شد، رضا امیرخانی با بیان خاطرهای نوشت: چند وقت پیش به یکی از مدیران جدید صدا و سیمایی گفتم سال ۷۱ مشغول چه کاری بودی؟! صدایی صاف کرد و گفت ما همیشه در خدمت به نظام مقدس بودهایم و برای بنده جا و جایگاه مهم نبوده است هیچ وقت، و هرجایی که بودم، شیفته خدمت…. گفتم داداش! هزار جا عوض کردهای؛ یادت نیست کجا بودهای… عیب ندارد… اما خداوکیلی سال ۷۱ فکر میکردی بعد ۲۸ سال در تلویزیون کارهای باشی؟ خندید و گفت من تا چند ماه قبلش هم به این موضوع فکر نکرده بودم و اگر لطف مقام منیع ریاست سازمان نبود… گفتم باشد… موضوع چیز دیگری است… تو این مملکت احتمالا فقط یک نفر بوده است که از سال ۷۱ می دانست و میخواست یک کار انجام بدهد… همان کار را انجام داد و اتفاقا مثل یک مدل موفقیت رشد کرد و به جایی که می خواست رسید… حالا همان یک نفر را شما -با این سابقه و تخصص- کنار گذاشتهای ….”
در باره کاکیستوکراسی یا ناشایستسالاری بیش از این ها میتوان گفت و نوشت. اینکه اقتصاد کشور فلج شده، تورم و بیکاری و گرانی بیداد میکند. آبهای زیرزمینی تهی و زمینها در بخشهایی از کشور درحال فرونشست هستند. اینکه دریاچه ارومیه، رودخانه زاینده رود خشک شده و…. همه و همه به این خاطر است که دهههاست به مدد گزینشهای ایدئولوژیک کارشناسان، بتدریج در بسیاری از سازمانها کارها به اهلش سپرده نشده و بدنهی مدیریت جامعه از کارشناسان و خبرگان تهی شده است. این در حالی است که در جهان امروز در نظامهای فارغ از ایدئولوژی سعی میشود به کمک سازوکار دمکراتیک افراد شایسته و با تجربه بر مصدر امور بنشینند.