به گزارش CNN فارسي ، «انتخاب هابسون»* یک ضربالمثل انگلیسی است برای زمانی که خود را با دو گزینه روبهرو میبینید. هابسون یک فروشنده اسب است که در اولین برخورد با مشتریان خود، یک اسب زیبا، جوان و قبراق عرضه میکند اما هنگام تکمیل معامله، مشتری را با انتخاب میان دو اسب نیمهمرده و بدترکیب روبهرو میسازد.
«انتخاب هابسون» احتمالا الهامبخش دولت آقای بوریس جانسون در تنظیم سیاست جدیدش در مورد پناهجویان بوده است. در چارچوب این سیاست جدید، پناهجویانی که با هزار مشقت خود را به جزیره آرامش میرسانند در برابر دو گزینه قرار میگیرند: بازگشت به کشور اصلیشان یا اعزام اجباری به رواندا در آفریقای مرکزی. بر اساس اطلاعات ناکاملی که اکنون در دست داریم، در حال حاضر، نزدیک به ۸۰۰ پناهجو، از جمله بیش از ۱۰۰ هممیهن ایرانی ما، با خطر افتادن به تله «انتخاب هابسون» مواجهاند.
اما اگر این سیاست جدید بهطور مستمر اجرا شود، شماره کسانی که هابسونزده خواهند شد بهمراتب بیشتر خواهد بود زیرا هر سال بین ۳۰ تا ۳۵ هزار پناهجو خود را به سواحل بریتانیای کبیر میرسانند.
طراح این سیاست جدید خانم پریتی پتل*، وزیر کشور کابینه جانسون، است. پتل که اصالت هندی دارد یکی از چهار وزیری است که با توجه به ریشههای خانوادگی غیربریتانیایی خود، کابینه جانسون را بهصورت یک رنگینکمان فرانژادی و فراقومی درآوردهاند. بدینسان، نمیتوان گفت که سیاست جدید دولت جانسون جنبه نژادپرستانه دارد یا از سوءظن و کین نژادی الهام میگیرد.
با این حال، شگفتیآور نیست که بخش بزرگی از افکار عمومی بریتانیا، از جمله کلیسای رسمی انگلستان که ملکه الیزابت دوم ریاست آن را بر عهده دارد، این سیاست را محکوم کردهاند. سیاستی که حاصل تنگنظری و عوامفریبی بخشی از حزب محافظهکار انگلستان است، بریتانیا را در هیئت یک قدرت نژادپرست در انظار جهانی ترسیم میکند. مشاطهگران جانسون مدعیاند که سیاست اعزام اجباری پناهجویان به رواندا دو فایده خواهد داشت: نخست، به بریتانیا امکان خواهد داد که با تامین مخارج پناهجویان در تمام مدت اقامتشان در رواندا، به این کشور آفریقایی کمک برساند. دوم، این سیاست ممکن است بسیاری از پناهجویان را تشویق کند که به کشور خود بازگردند و مهارتهای خود را در خدمت مردم خودشان به کار گیرند.
بدیهی است که هیچیک از دو عذر ذکرشده را نمیتوان جدی گرفت. بریتانیا، اگر بخواهد، میتواند کمک مالی خود را به رواندا افزایش دهد بیآنکه به اعزام پناهجویان خارجی نیازی داشته باشد. همچنین، اگر بریتانیا میخواهد پناهجویان کاردان را برای خدمت به مردم خودشان به کشورشان بازگرداند، باید به کشورهای موردبحث کمک کند که حداقلی از امنیت، آزادی و نظام قانونی را به شهروندان خود عرضه کنند. در حال حاضر، بریتانیا در هیچیک از این دو زمینه سیاستی ندارد.
«انتخاب هابسون» که جانسون عرضه میکند از دید ایرانیان، اهمیتی ویژه دارد. نخست، این سیاست بر پایه این تصور اعلامنشده قرار دارد که کسانی که از ایران میگریزند دلایل کافی برای پناهجویی ندارند. به عبارت دیگر، جمهوری اسلامی یک رژیم عادی یا «نرمال» است که حتی اگر دلپذیر نباشد، میتواند قابل تحمل باشد.
اندک آشنایی با اوضاع ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی این تصور را بیپایه جلوه خواهد داد. آیتالله علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بهصراحت میگوید که ایران هرگز یک دولت عادی یا «نرمال» نخواهد داشت. بدینسان، برداشت دولت جانسون از اوضاع ایران نادرست یا مزورانه است. پناهجویان ایرانی، برخلاف بسیاری از مهاجران دیگر کشورها، مهاجر اقتصادی نیستند. آنان از فقدان حداقل آزادیهای شهروندی رنج میبرند. به گزارش صندوق بینالمللی پول، ایران در چهار دهه گذشته، بزرگترین «فرار مغزها» در تاریخ را شاهد بوده است. هماکنون نیز بهطور متوسط، بر اساس برآوردهای وزارت کشور جمهوری اسلامی، بین ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ ایرانی، غالبا دارای تحصیلات عالی، کشور را ترک میکنند.
در مورد تعداد ایرانیان در تبعید ارقام گوناگونی ارائه میشود. در دوران ریاستجمهوری محمود احمدینژاد، کمیسیون ویژهای که برای ارتباط با ایرانیان در تبعید تشکیل شده بود، این رقم سه تا پنج میلیون نفر اعلام میکرد. برآوردهای بانک جهانی در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹، رقمی نزدیک به ۸ میلیون تن را ارائه میدهد.
جالب اینجا است که جمهوری اسلامی بهجز یکی دو مورد استثنایی توجه چندانی به این مهاجرت گسترده نداشته است. آیتالله روحالله خمینی یک بار گفته بود کسانی که جمهوری اسلامی او را برنمیتابند میتوانند ایران را ترک کنند. او بیآنکه متوجه باشد به یک سنت اسلامی کهن توجه داشت: گریز از آنچه تحملناپذیر است یکی از صفات پیامبران است! پیامبر اسلام سلطه قریش بر مکه را برنمیتابید و در نتیجه، بهعنوان پناهجو به یثرب (مدینه) روی آورد.
برای بسیاری از ایرانیان، جمهوری اسلامی تحملناپذیر است و هر سال تحملناپذیرتر میشود. بدینسان، جستن پناهگاهی دور از جهنمی که فرقه خمینیه در ایران بر پا کردهاند یک عکسالعمل انسانی کاملا قابل فهم است.
ایرانیان هرگز در تاریخ خود، پیش از روی کار آمدن مشروطهخواهان، جزو ملل مهاجرخیز نبودند. سهمیهای که ایالات متحده آمریکا برای پذیرفتن مهاجران از همه کشورها تعیین کرده بود، هرگز در مورد ایران پر نشد. پیش از سلطه مشروطه در تهران، ایران بیشتر مهاجرپذیر بود تا مهاجرخیز. بدینسان، هابسون، ببخشید منظورم جانسون است، و پتل باید درک کنند که آن پناهجویی که از ایران با هزار مرارت و حتی خطر مرگ، خود را به بریتانیا میرساند، انسانی است که کارد به استخوانش رسیده است.
پذیرفتن پناهجویان همواره جزئی از عرف بینالمللی بوده است. در دوران ساسانی، ایران دهها هزار مسیحی گریزان از جنگهای فرقهای در امپراتوری بیزانطیه را با آغوش باز پذیرفت. پس از کودتای لنین در روسیه، صدها هزار پناهجو از سرزمینهای قفقاز به ایران پناهنده شدند. در دوران محمدرضا شاه، ایران درهای خود را به روی صدها هزار مهاجر از پاکستان شرقی، عراق و افغانستان گشود. در سالهای اخیر، شاهد پذیرش چهار میلیون پناهجوی سوری، افغان، صرب و بوسنیایی در آلمان فدرال بودهایم. نخستین معاهدات در مورد آوارگان جنگی و پناهجویان در سالهای ۱۹۳۰ شکل گرفت و با کنوانسیون بینالمللی ۱۹۵۱ تثبیت شد. سیاست تازه جانسون نقض آشکار همه آن معاهدات و کنوانسیون مورد بحث است.
یکی از پناهجویان ایرانی که خوشبختانه اعزام اجباریاش به رواندا لغو شد یک افسر سابق نیروی انتظامی جمهوری اسلامی است که در قیامهای مردمی سال ۱۳۹۸ حاضر نشد با تیراندازی به معترضان غیرمسلح، در کشتار جمعی هممیهنانش شرکت کند. او پس از چند سال زندان و شکنجه در جمهوری اسلامی، توانست خود را برای شرکت در دادگاه بینالمللی مردمی آبان (آبان تریبونال) به انگلستان برساند.
بدینسان، او و دیگر پناهجویانی که سابقه مشابه دارند به ادامه سنت قانونی حسابرسی در برابر رژیمهای جنایتکار، سنتی که انگلستان با تشکیل دادگاه نورنبرگ از پایهگذاران آن بود، کمک میکنند.
سیاست جدید جانسون عزت و کرامت انسانی را نادیده میگیرد و نه تنها برای ایرانیان بلکه برای همه مللی که با نظامهای استبدادی درگیرند، تحملناپذیر است.
هفته گذشته، با کمک همفکران ایرانی و دوستداران سوییسی ایران موفق شدیم که مسئله پناهجویان ایرانی را با مقامهای کمیسیون عالی آوارگان سازمان ملل در ژنو در میان بگذاریم و از آنان بخواهیم که به وظیفه خود، یعنی نظارت بر اجرای کنوانسیونهای موجود عمل کنند. بسیاری از کشورهای مهاجرخیز، دستکم در سطح اداری، به شهروندان خود که به خارج پناه میبرند توجه و در صورت امکان، کمک میکنند. در چند دیدار از اردوگاههای موقتی آوارگان و پناهجویان در ترکیه، یونان، دانمارک و فرانسه، به دیپلماتهایی از عراق، نیجریه و بنگلادش برخوردیم که برای رسیدگی به شهروندان فراری خود حضور یافته بودند. اما جمهوری اسلامی هرگز کوچکترین علاقهای به شهروندان تبعیدجوی ایران نشان نداده است.
این بیعلاقگی ناشی از فقدان دولت بهمعنای متعارف آن در ایران است. این واقعیت را سرتیپ محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، سهشنبه گذشته بهخوبی بیان کرد. او گفت که ریشه مشکلات امروز ایران را باید در نداشتن یک نظم و نسق حکمرانیــ بهعبارت دیگر، دولتــ جستوجو کرد. از آنجا که احیای ایران بهعنوان یک دولتـملت در چارچوب ایدئولوژی خمینیگرا غیرممکن است، رویارویی با چالش تاریخی مهاجرت وسیع و پناهجویی گسترده ایرانیان به تغییر رژیم در تهران منوط است. با این حال، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و مشروعه، یعنی همه آنانی که خواستار ظهور مجدد ایران بهصورت یک دولتـملت عادیاند، باید از هماکنون به طرح سیاستهای مورد نیاز برای رویارویی با این چالش بیندیشند. نخستین گام در این راه، مطالعه ابعاد مسئله، آشنایی با پناهجویان و آوارگان از نزدیک و مبارزه برای حفظ عزت و کرامت انسانی آنان است.
هماکنون، صدها هموطن ما در برابر تهدید «انتخاب هابسون» قرار دارند. وظیفه هموطنانی که تابعیت بریتانیا را دارند شرکت فعال در مبارزاتی است که برای لغو این سیاست آغاز شده است. دیگر هممیهنان در هرجا که باشند میتوانند با تماس با احزاب، پارلمانها، اتحادیههای کارگری و سازمانهای بینالمللی، توجه افکار عمومی جهان را به این مسئله جلب کنند. سیاست جدید جانسون زاده یک تزویر سیاسی آشکار است که در آن، یک نظام غیرعادی را عادی جلوه میدهند و یک پناهجوی عادی را غیرعادی و حتی خطرناک ترسیم میکنند. صدها هممیهن پناهجوی ما با خطر تبعید اجباری به رواندا مواجهاند. ما نباید اجازه دهیم که این برنامه قرن نوزدهمی که با تبعید صدها هزار تن به اقصی نقاط جهان آغاز شد، این بار در قرن بیستویکم علیه ایرانیان به کار گرفته شود.
هابسون