به گزارش CNN فارسی ؛ کیهان کلهر نوشت: «در خاموشی و بی‌برقی مینویسم… در فراق کسی از خویشانم که بخاطر نبود واکسن کشته شده و نمی‌توانم حتی به رسم دلداریِ بازماندگانش در مراسم تدفین او شرکت کنم. از همسایه‌ی افغانستانی‌ام که به در خانه آمده و می‌گوید از دختر دانشجویش در هرات بیخبر مانده و می‌پرسد چرا خدا رحمش به ما که غریبیم نمی‌آید! آه مادر، از من نپرس که همه‌ی ما غریبیم. از رفیق خوزستانی‌ام که امروز برایم نوشته نکند فراموشمان کنی کلهر. از رجالی که سقف معیشت بر ستون شریعت زده‌اند و قیمت جانمان را به حرام و حلال تعیین می‌کنند.

از جماعتی که در همین نزدیکی دور هم جمع شده‌اند و کف به دهان آورده بر سر و سینه کوبان و نعره زنان شهادتِ حرم طلب می‌کنند. از بی‌خردی خیل عظیمی که اتوبان تهران کرج را بمقصد شمال بند آورده‌اند. از بی‌پناهی هموطنانم که نام مرا زیر @who تگ می‌کنند و از دنیا مدد طلب می‌کنند. از زاگرس و بلوط‌ها و شعله‌ای که بر جانش نشانده‌اند و هر روز بر آن می‌دمند. از کارون و هامون و زاینده رود و مرگ آب و فرسایش خاک و تاراج منابع و… از ماندگی و ته‌کشیدگی پرستاری که می‌گوید برای من و همکارانم سه دقیقه ساز بزن تا بتوانیم به کار برگردیم… چه بگویم، چه کنم، دستم را به سوی کدام آسمان بلند کنم که خداوندا اگر هستی، خود فرود آ! تا ذره ایمانم به کفر نیالودست…»

مهران کاشانی نوشت: «بیداری؟ پیامی در نیمه شب. نوشتم: خوابت نمی‌بره؟ نوشت: من می‌ترسم -از چی؟ -از همه چیز. ازجهنم اوضاع! سکوت کردم. نوشتم: به چیزای خوب فکر کن و بخواب نوشت: چیزای خوب؟ نمیدانستم چه جوابی بدهم. هنوز هم نمی‌دانم. سکوتی که در ان غرقه‌ایم از دهشت کرونا نیست. از بی‌پناهی و حیرت است. باور نمی‌کنم سی و سه سالل از جنگ گذشت و ما هنوز جنگ‌زده‌ایم. هنوزمی‌میریم. روزگاری‌خرمشهر، خونین شهر شد؛ و حالا نام تمام شهرهای سرزمینم خونین شهر است. ما پیچیده در ردای مرگ نبودیم. پیشترها زخمی جنگ می‌شدیم. حالا شده‌ایم خود زخم. ما تجسم زخمیم. سرزمین ما را حالا به مرگ می‌شناسند.

آقایان مسئولی که هرکس بگوید بالای چشمتان ابروست دودمانش را به هزار هراس به باد می‌دهید. کدامتان انقدر صداقت و شرافت دارد که حالا بیاید از تریبون‌های پرشمارتان بگوید که ماجرا چه بود؟ مسئولی می‌گوید نخریدیم. آمار مرگ و میر را پنهان کردیم. آقایان اشتباه کرده اند! ماجرای واکسن‌ها نامش اشتباه نیست. نامش جنایت است. بی‌شرمانه و آشکار. من جای شما باشم درتن‌هایی می‌روم گوشه‌ای از این سرزمین خشک و خونین، مشتی خاک را برمی‌دارم و به یاد همه‌ی آنانی که برای این وطن درد کشیدند، دربند شدند. جان دادند، آن مشت خاک را می‌بویم و می‌بوسم و بر سر می‌ریزم از درد تلخ این همه مرگ و ویرانی و دروغ که جاری است. حالا هم قرنطینه نکنید. تعطیل نکنید. مگر در تصمیم‌های قبلی مردم را در نظر گرفتید؟ بگدارید ارابه‌ی تاریک مرگ به پیش رود. چه می‌شود مگر؟ مردم بیشتری جان میدهند. کادر درمان کمرشان می‌شکند. جانباختگان‌عددمی‌شوند. خانواده‌های داغدارعدد می‌شوند. عزاداران عدد می‌شوند. فقدان‌ها وشیون‌ها عدد می‌شوند. اعداد اعلام می‌شود. همین و بس. تعطیل نکنید. نامردمی کنید و از شمار مردمان کم کنید. اما این سرزمین، حق‌اش پوشیدن ردای مرگ نبود. ما برای لمس این همه مرگ، به زندگانی آری نگفته ایم.»

کاربری در این باره نوشت: مردم با هشتگ کامنت از سازمان جهانی بهداشت کمک میخوان! شده ایم پناهندگان مجازی! شاید هزاران کیلومتر دورتر اونطرف اقیانوس کسی صدامون بشنوه؟!

کاربر دیگر نوشت: شک دارم حتی همین سازمان بهداشت جهانی ایران واسشون مهم باشه.

دیگری نوشت: این روزا سیاه نیست! فراتر از سیاه! رنگی که اسم نداره! حالمون خوب نمیشه.

کاربر دیگر نوشت: مردم از سازمان جهانی بهداشت کمک میخواهند این یعنی اوج درد یعنی اوج بی پناهی ما از اینجا فریادمان را پرت میکنیم ان طرف دنیا … این شکل دیگری از گریه کردن هست.

دیگری نوشت: روزگار تلخ‌تر از زهر یعنی اینکه باید هشتگ بزنیم، شاید سازمان بهداشت جهانی برای ما کاری کنه.

دیدگاهتان را بنویسید