به گزارش CNN فارسی، در صبح روز ۲۴ فوریه، هنگامی که «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهور روسیه، تهاجم تمام عیار به اوکراین را آغاز کرد «آلفونس مایس» فرمانده ارتش آلمان از خواب برخاست و در لینکدین نوشت که «هرگز انتظار نداشت دوباره جنگ را در اروپا تجربه کند».

او در ادامه نوشته بود: «پس از سال‌ها کاهش بودجه، ارتش آلمان برهنه ایستاده است. گزینه‌هایی که ما می‌توانیم به دولت خود برای حمایت از ائتلاف ناتو ارائه دهیم بسیار محدود هستند». تنها سه روز بعد، در تاریخ ۲۷ فوریه، پس از آن که پوتین نیرو‌های بازدارنده هسته‌ای خود را به حالت آماده باش درآورد «اولاف شولتز» صدراعظم آلمان ۱۰۰ میلیارد یوروی اضافی حدود ۱۱۲ میلیارد دلار به بودجه دفاعی کشورش اختصاص داد.

در یک چرخش بزرگ دیگر، او هم چنین به کشور‌های ثالثی مانند هلند اجازه داد تا تسلیحات دفاعی ساخت آلمان را به اوکراین ارسال کنند و از درخواست اتحادیه اروپا برای تامین مالی تامین سلاح‌های دفاعی به اوکراین حمایت کرد. او در پارلمان گفت که همه این اقدامات «برای محافظت از آزادی و دموکراسی ما» مورد نیاز هستند.

به گفته «کلودیا میجر» تحلیلگر دفاعی موسسه آلمانی امور بین الملل و امنیت این تصمیمات و تصمیمات دیگر، «یک انقلاب» محسوب می‌شوند.

در دیگر کشور‌های اروپایی نیز حمله بیرحمانه پوتین به اوکراین نقطه عطفی بوده است نوعی حادثه ۱۱ سپتامبر اروپایی. ناگهان اروپایی‌ها شروع به درک این موضوع می‌کنند که چرا بیش از دو دهه گفتگوی آنان با پوتین بی‌نتیجه مانده است؛ زیرا دیپلماسی آنان هر چند که با نیت خوب بوده، اما فاقد پایه و اساس قدرت سخت بوده است.

اروپایی‌ها جنگ را نفرین گذشته می‌دانند. پوتین چنین دیدگاهی ندارد. از آنجایی که اروپایی‌ها از موضع ضعف صحبت می‌کردند نه از موضع قدرت، پوتین جنگ در اوکراین (و پیش‌تر در گرجستان) را گزینه‌ای بهتر از گفتگو قلمداد می‌کرد. او بر این باور بود که احتمالا با راه اندازی جنگ می‌توانست به آن چه می‌خواهد دست یابد، زیرا اروپایی‌ها سد راه‌اش نمی‌شدند در حالی که در مذاکره او باید مصالحه می‌کرد.

در ۲۴ فوریه، روز تهاجم پوتین علیه اوکراین این موضوع سرانجام برای «آنگرت کرامپ کارن باوئر» وزیر دفاع آلمان تا دسامبر ۲۰۲۱ میلادی روشن شد.

«کرامپ کارن باوئر» در دو توئیت که ارزش نقل قول کامل را دارد نوشته بود: «من از دست خودمان خیلی عصبانی هستم. برای شکست تاریخی‌مان پس از گرجستان، کریمه و دونباس، ما چیزی که واقعا پوتین را منصرف کند، آماده نکرده بودیم. ما درس هلموت اشمیت «و» هلموت کهل «(دو صدراعظم اسبق آلمان) را فراموش کرده‌ایم که مذاکره همیشه حرف اول را می‌زند، اما باید از نظر نظامی آن قدر قوی باشیم که‌ عدم مذاکره را به گزینه‌ای برای طرف مقابل تبدیل نکنیم».

در مواجهه با تهدیدات هسته‌ای صریح پوتین، او و سایر اروپایی‌ها در حال کشف دوباره ضرب المثل معروف لاتین «Si vis pacem, para bellum» هستند: «اگر صلح می‌خواهی، برای جنگ آماده شو»! این چیزی است که جنگ در اوکراین امروز به اروپایی‌ها نشان می‌دهد: برای داشتن صلح، هر دو طرف باید صلح را به جنگ ترجیح دهند و برای دستیابی به آن باید جنگ را بسیار پرهزینه کنید تا تنها یک گزینه باقی بماند. به آن بازدارندگی می‌گویند. اگر اروپا می‌خواهد در صلح به زندگی خود ادامه دهد در نهایت باید یک سیاست خارجی قوی و دفاع مشترک ایجاد کند.

دستیابی به این هدف آسان نخواهد بود. بیش‌تر اروپایی‌ها برای نسل‌های متمادی به طور دقیق، از زمان پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ میلادی به این سو در صلح زندگی کرده‌اند.

آنانی که اندکی پس از آن جنگ به دنیا آمدند احتمالا از طریق داستان‌های والدین شان، ابر‌های تاریکی را که هنوز بر روی سرشان در حال حرکت بود را احساس کردند، زیرا در آن زمان قاره ویران هنوز در حال بازسازی بود و به همین دلیل نسل آسیب دیده به شدت نسبت به جنگ کره (۱۹۵۰.۱۹۵۳)، حمله شوروی به مجارستان در سال ۱۹۵۶ میلادی یا جنگ سوئز از خود واکنش نشان داد. با این وجود، اکثر اروپایی‌هایی که پس از سال ۱۹۶۰ میلادی متولد شده‌اند به این باور رسیده‌اند که صلح حالت عادی امور است و جنگ تنها زمانی رخ می‌دهد که صلح با شکست مواجه شود.

به این ترتیب، برای چندین دهه در حالی که ایالات متحده از امنیت کشور‌های غرب اروپا در برابر شوروی مراقبت می‌کرد اروپایی‌ها خود را وقف تحکیم صلح کردند. آنان به قدری تلاش کردند که در ایفای نقش برای صلح‌سازی خوب باشند که تا هفته گذشته دیگر به سختی جنگ را جدی می‌گرفتند.

بیش‌تر کشور‌های اروپایی دیگر خدمت سربازی اجباری فعال ندارند و بودجه دفاعی خود را کاهش داده بودند تا این که چند سال پیش «دونالد ترامپ» رئیس جمهور آمریکا هشدار داد که اروپایی‌ها باید سهم مشارکت و هزینه خود در ناتو را افزایش دهند. برخی اروپایی حتی سهم خود را در جنگ‌های عراق یا افغانستان به عنوان «حافظ صلح» توصیف کردند.

اروپایی‌ها که به متعهد‌ترین صلح طلبان جهان تبدیل شده‌اند دیگر جنگ را به سختی درک می‌کنند. حتی جنگ در یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ میلادی، که یک جنگ اروپایی بود برای بیش‌تر اروپایی‌ها یک واقعیت دور بود. بسیاری آن را به عنوان آخرین تجلی آن چه مردم با یکدیگر انجام می‌دهند در حالی که هنوز در دموکراسی‌های مبتنی بر حاکمیت قانون زندگی نمی‌کنند قلمداد می‌کردند. به نوعی، اروپایی‌ها احساس کردند که پس از قرن‌ها خونریزی از آن بیرون آمده‌اند.

از دید آنان جنگ کاری است که دیگران انجام می‌دهند و ما (اروپایی ها) برای آنان کمک‌های بشردوستانه و فرستادگان ویژه صلح ارسال و اعزام می‌نماییم.

همانطور که «مارگارت مک میلان» مورخ نظامی کانادایی در کتاب خود می‌نویسد: «جنگ چگونه به ما شکل داد؟ برای گروهی از ما که از چیزی که اغلب “صلح طولانی” نامیده می‌شود لذت برده‌ایم بسیار آسان است که جنگ را کاری بدانیم که دیگران انجام می‌دهند شاید به این دلیل که آنان این کار را انجام می‌دهند. نتیجه این است که ما جنگ را آن طور که باید و شایسته است جدی نمی‌گیریم».

دفاتر جنگ سابق در اروپا اکنون «وزارت دفاع» نامیده می‌شوند. «مک میلان» می‌نویسد: «در دانشگاه‌های غربی سال‌ها مطالعه جنگ نادیده گرفته شده است. شاید به این دلیل که می‌ترسیم صرف تحقیق و تفکر در مورد آن به معنای تایید جنگ باشد».

او می‌نویسد یک بار با مشاوری آموزشی ملاقات کرده بود که وظیفه‌اش کمک به جذاب‌تر کردن دوره‌های کلاس درسی برای دانش‌آموزان بوده است. او به این مشاور گفته بود که در حال آماده‌سازی دوره‌ای به نام «جنگ و جامعه» است. مشاور آموزشی تاکید کرده بود که بهتر است از عنوان «تاریخ صلح» استفاده شود. وضعیتی که او توصیف می‌کند تنها در کشور‌های کوچک اروپایی یا آلمان که نظامی سازی به دلایل تاریخی برایش دردناک بوده وجود ندارد.

حتی در بریتانیا که هنوز جدی‌ترین ارتش اروپا را دارد (و به دنبال آن فرانسه) بودجه نظامی در سال‌های پس از بحران مالی ۲۰۰۸ میلادی کاهش یافت. در نوامبر گذشته، «بوریس جانسون» نخست وزیر بریتانیا ایده بازگشت درگیری مسلحانه به اروپا را به سخره گرفت. او در پارلمان گفت: «مفاهیم قدیمی نبرد با تانک‌های بزرگ در اروپا به پایان رسیده‌اند».

اروپایی‌ها با نادیده گرفتن جنگ، صلح خود و همسایگان‌شان را تضعیف کرده‌اند. وقتی کسی دیگر نمی‌داند جنگ چیست وقتی نمی‌داند چرا بازی‌های ویدئویی در میدان جنگ محبوب هستند در نهایت جنگ افروزان را دیگر نمی‌شناسد. علاوه بر این، اروپا فراموش کرده که چگونه با جنگ افروزان مذاکره کند. همان طور که تلاش‌های متعدد اروپایی برای تغییر نظر پوتین نشان داده است تنها می‌توان از موضع قدرت سیاسی و نظامی با قلدر‌ها مقابله کرد.

تنها در این صورت است که می‌توان حریف خود را وادار به دادن امتیاز کرد، زیرا جایگزین آن یعنی جنگ هزینه زیادی برای آنان به همراه خواهد داشت.

این همان چیزی است که اروپایی‌ها را در طول ۲۲ سال در روابط دشوارشان با رئیس جمهور روسیه فریب داد. پوتین سال هاست که تمایل خود را برای احیای نوعی امپراتوری روسیه آشکارا اعلام کرده است. او مجسمه‌هایی را برای تزار «الکساندر اول» ساخت که در اوایل قرن نوزدهم تصمیم گیرنده مهمی در شکل بخشی به معماری امنیتی اروپا بود.

دیدگاهتان را بنویسید