بریتنی اسپیرز همین هفته اعلام کرد که قصد دارد با سام اصغری، دوست پسر قدیمیاش، ازدواج کند و واکنشها در برابر این خبر نیز قابل پیشبینی و ناامیدکننده بود.
پیش از اعلام این خبر، مخالفت اسپیرز با شرایط زندگی تحت قیمومیت و مبارزه حقوقی او با پدرش در کانون اخبار و تفاسیر قرار داشت. سخنان بریتنی در دادگاه لسآنجلس معروف شد که گفته بود «خواهان حکمی بر مبنای واقعیاتم و میخواهم بتوانم ازدواج کنم و بچهدار شوم».
اسپیرز نه تنها گفت که خواهان ازدواج و تشکیل خانواده است، بلکه افشا کرد مدتها است مانع او شدهاند که به این خواستهای خود برسد و دلیل آن هم محدودیتهای مندرج در قیمومیت تحت اختیار پدرش بوده است.
بنابراین، نامزدی او با اصغری را باید موفقیت شخصی بزرگی قلمداد کرد. اما با این حال بسیاری از مفسران بعد از اعلام خبر نامزدی فقط به ۱۲ سال اختلاف سنی بین بریتنی و نامزد جوان او پرداختند. انگار نمیتوانند باور کنند که مرد جوانی بدون داشتن هیچ انگیزه مالی یا شهرتطلبی با زنی مسنتر از خود ازدواج کند.
همین نگرش، رابطه هیو جکمن و دبورا لی فرنس را دهها سال زهرآگین کرد، از جمله با شایعاتی در مورد همجنسگرا بودن هیو و نقش بازی کردن همسرش. به همین ترتیب وقتی رابین رایت، بازیگر زن، با مردی ۱۶ سال جوانتر از خود، کلمنت ژیرودت، ازدواج کرد آماج مزاحمت و کنجکاوی مخرب مردم قرار گرفت.
کتی کوریک هم از دست منتقدان پشتِ صفحهکلید نشسته در امان نماند، آنها که عجولانه از تفاوت سنی او و مردی – جان مولنر – که در نهایت پس از مرگ شوهرش در سال ۱۹۹۸ با او ازدواج کرد، انتقاد کردند.
در تمام موارد، این زنان افرادی موفق، مستقل و همهچیز تمام بودند. اگر فرض میکنیم افراد به دلیل دوست داشتن یکدیگر ازدواج میکنند ، پس چرا برای ما غیرممکن است که باور کنیم این زنان بزرگتر از شریک زندگی خود، برای این ازدواج شایستگی دارند؟
خانم گِی تاچمن در کتاب خود با عنوان «خبرسازی: بررسی ساختمان واقعیت» چاپ ۱۹۷۸ اصطلاح «نابودی نمادین» را برای اشاره به شیوه رایج به تصویر کشیدن ـ یا نکشیدن ـ زنان در رسانهها بهکار برد.
تاچمن این مسئله را مطرح کرد که اگر زنان به طور کامل غایب نباشند، در برنامههای تلویزیونی نقشهایی کلیشهای و در مجلات، شخصیتهایی تکبعدی و یکسان از آنها به نمایش گذاشته میشود. وقتی زنان در دنیای واقعی از مرزهای این نقشهای ساده قدم فراتر میگذارند، مردم دیگر نمیدانند با آنها چه کنند. به جای اینکه قبول کنند دنیای رسانههای ما قلمرویی غیرواقعیست، به دنبال راههایی برای بیاعتبار کردن یا توجیه کردن این نقشآفرینیها هستند. مفسران در چنین مواقعی میگویند محال است چنین چیزی واقعیت داشته باشد، پس حتما پای انگیزههای پلیدی در میان است.
در سال ۲۰۰۷ عکسهایی از بریتنی اسپیرز را دیدیم که در آنها از فرط استیصال موهای سرش را تراشیده بود و عکاسان مطبوعاتی هم دست از سرش برنمیداشتند. بیش از یک دهه بعد هم شاهد بودیم چطور از هشتگ «بریتنی را آزاد کنید» در رسانههای اجتماعی خود و جلسات دادگاهش کمال استفاده را کردند.
زنان از اوایل ۲۰۰۰ در مورد تصویرشان اختیارات بیشتری دارند. اکنون حتی خیلی پس از ۳۰ سالگی نیز مطلوب جلوه میکنند و دیگر انسانهایی سادهلوح قلمداد نمیشوند که تحت اختیار و هدایت مردان باشند، مردانی که دوستشان ندارند.
بهتر است بعد از تمام اتفاقاتی که اسپیرز پشت سر گذاشته از صمیم قلب آرزو کنیم به خوشبختی راستین برسد. بهتر است به ماندگاری رابطهاش توجه کنیم و بپذیریم غیر از ۶۰ میلیون دلار ثروت چشمگیرش شایستگیهای دیگری هم دارد. به جای اینکه سر و دست بشکنیم تا نظر مردی را که سال ۲۰۰۴ به مدت ۵۵ ساعت شوهرش بود در مورد نامزدیاش با اصغری جویا شویم (که اتفاقا نظر موافق دارد!)، به این فکر کنیم که شاید اسپیرز خوشبختی را کنار مردی جوانتر از خودش یافته است.
شاید بهتر است همان کاری را کنیم که اگر او وارد رابطه با شریکی مسنتر از خودش شده بود، میکردیم و از آن همچون پایانی افسانهای برای داستانی با پیچ و خمهای غمانگیز فراوان خوشحال میشدیم.
بریتنی مدتها برای باز پس گرفتن آزادی خود جنگیده است. او این کار را نکرده که شما بتوانید اولین تصمیمگیری شخصیاش را زیر سوال ببرید.